• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • شد عرصه زمين چو بساط ارم جوان
  • از پرتو سعادت شاه جهان ستان
  • خاقان شرق و غرب كه در شرق و غرب اوست
  • صاحب قران خسرو و شاه خدايگان
  • خورشيد ملك پرور و سلطان دادگر
  • داراي دادگستر و كسري كي نشان
  • سلطان نشان عرصه اقليم سلطنت
  • بالانشين مسند ايوان لامكان
  • اعظم جلال دولت و دين آنكه رفعتش
  • دارد هميشه توسن ايام زير ران
  • داراي دهر شاه شجاع آفتاب ملك
  • خاقان كامگار و شهنشاه نوجوان
  • ماهي كه شد به طلعتش افروخته زمين
  • شاهي كه شد به همتش افراخته زمان
  • سيمرغ وهم را نبود قوت عروج
  • آنجا كه باز همت او سازد آشيان
  • گر در خيال چرخ فتد عكس تيغ او
  • از يكدگر جدا شود اجزاي توامان
  • حكمش روان چو باد در اطراف بر و بحر
  • مهرش نهان چو روح در اعضاي انس و جان
  • اي صورت تو ملك جمال و جمال ملك
  • وي طلعت تو جان جهان و جهان جان
  • تخت تو رشك مسند جمشيد و كيقباد
  • تاج تو غبن افسر دارا و اردوان
  • تو آفتاب ملكي و هر جا كه مي روي
  • چون سايه از قفاي تو دولت بود دوان
  • اركان نپرورد چو تو گوهر به هيچ قرن
  • گردون نياورد چو تو اختر به صد قران
  • بي طلعت تو جان نگرايد به كالبد
  • بي نعمت تو مغز نبندد در استخوان
  • هر دانشي كه در دل دفتر نيامدست
  • دارد چو آب خامه تو بر سر زبان
  • دست تو را به ابر كه يارد شبيه كرد
  • چون بدره بدره اين دهد و قطره قطره آن
  • با پايه جلال تو افلاك پايمال
  • وز دست بحر جود تو در دهر داستان
  • بر چرخ علم ماهي و بر فرق ملك تاج
  • شرع از تو در حمايت و دين از تو در امان
  • اي خسرو منيع جناب رفيع قدر
  • وي داور عظيم مثال رفيع نشان
  • علم از تو در حمايت و عقل از تو با شكوه
  • در چشم فضل نوري و در جسم ملك جان
  • اي آفتاب ملك كه در جنب همتت
  • چون ذره حقير بود گنج شايگان
  • در جنب بحر جود تو از ذره كمتر است
  • صد گنج شايگان كه ببخشي به رايگان
  • عصمت نهفته رخ به سراپرده ات مقيم
  • دولت گشاده رخت بقا زير كندلان
  • گردون براي خيمه خورشيد فلكه ات
  • از كوه و ابر ساخته نازير و سايه بان
  • وين اطلس مقرنس زر دوز زرنگار
  • چتري بلند بر سر خرگاه خويش دان
  • بعد از كيان به ملك سليمان نداد كس
  • اين ساز و اين خزينه و اين لشكر گران
  • بودي درون گلشن و از پردلان تو
  • در هند بود غلغل و در زنگ بد فغان
  • در دشت روم خيمه زدي و غريو كوس
  • از دشت روم رفت به صحراي سيستان
  • تا قصر زرد تاختي و لرزه اوفتاد
  • در قصرهاي قيصر و در خانه هاي خان
  • آن كيست كاو به ملك كند با تو همسري
  • از مصر تا به روم و ز چين تا به قيروان
  • سال دگر ز قيصرت از روم باج سر
  • وز چينت آورند به درگه خراج جان
  • تو شاكري ز خالق و خلق از تو شاكرند
  • تو شادمان به دولت و ملك از تو شادمان
  • اينك به طرف گلشن و بستان همي روي
  • با بندگان سمند سعادت به زير ران
  • اي ملهمي كه در صف كروبيان قدس
  • فيضي رسد به خاطر پاكت زمان زمان
  • اي آشكار پيش دلت هر چه كردگار
  • دارد همي به پرده غيب اندرون نهان
  • داده فلك عنان ارادت به دست تو
  • يعني كه مركبم به مراد خودم بران
  • گر كوششيت افتد پر داده ام به تير
  • ور بخششيت بايد زر داده ام به كان
  • خصمت كجاست در كف پاي خودش فكن
  • يار تو كيست بر سر چشم منش نشان
  • هم كام من به خدمت تو گشته منتظم
  • هم نام من به مدحت تو مانده جاودان